طراح و مدیریت پروژه «کلاس پرنده» را رضا بهرامینژاد برعهده دارد. رضا بهرامینژاد را بیشتر به فیلمهای مستندش میشناسند. مستندهایی که در جشنوارههای ایرانی و خارجی خوش درخشیده است و پخش گسترده تلویزیونی آثارش در سراسر جهان از او یک فیلمساز مطرح بینالمللی ساخته است. سیمرغ بلورین بهترین مستند جشنواره فیلم فجر تنها یکی از افتخارات او در حوزه فیلمسازی است. رضا بهرامینژاد اما به فیلمسازی قناعت نکرده. او مدتی نوازنده درامز بوده، مدتی معلم، مدتی گرافیست و مدتی هم به علاقهمندان، تفکر طراحی درس میداده است. اما حالا او با پروژه جدیدش «کلاس پرنده» عرصه جدیدی را در تلفیق آموزش و هنر تجربه میکند. گفتوگوی ما با بهرامینژاد پیرامون همین پروژه است. پروژهیی که در این صفحه با آن آشنا شدید. پروژهیی که او معتقد است بار دیگر هنر را به متن جامعه میبرد و اقشاری خارج از هنردوستان معمول را هدف قرار میدهد. گفتوگوی ما با او را بخوانید.
فواد خاکنژاد – هادی دوستمحمدی
* این مصاحبه پیش از این در روزنامهی اعتماد به چاپ رسیده است.
تو از فیلمسازی و آموزش و نویسندگی حالا به پروژهیی رسیدی که نمیدانیم چه اسمی باید برایش برگزید. پروژه آموزشی یا خیریه. چهطور شد که وسوسه شدی چنین پروژهیی را تجربه کنی؟
همانطور که گفتی این پروژه ترکیبی از علایق بهظاهر متفاوت من است. آموزش و سفر و کارآفرینی و خیلی چیزهای دیگر. ?? ? این پروژه سالها در ذهن من بود اما نمیتوانستم آغازش کنم. نمیدانم شاید تجربه امروزم را نداشتم. به هر حال من عاشق سیرک یا تورهای کنسرتهای راکام. این هم برای ما چیزی شبیه همین است. یک جور ماجراجویی در فضاهای عجیب و چالشبرانگیز. کلاس پرنده برای من یک فضای خارج از جعبه بودن است. به من فرصت میدهد خودم را به عنوان یک هنرمند در جاهایی محک بزنم که حداقل برای من نو و تازه است.
ایدهاش از فرار من از همیشه در استودیو بودن! من خیلی زود از یک فضا خسته میشوم و دوست دارم همیشه به زندگیهای جدید سرک بکشم. شاید سالها مستندساز بودنم در این شکل از زندگی تاثیر گذاشته باشد.
کم پیش آمده که هنرمندان به سراغ ایدههایی بروند که علاوه بر جنبههای هنریاش به کسب و کار در خود شکل و کانسپت اثر بپردازد و همزمان آموزشی هم باشد. اصلا پروژه کلاس پرنده چیست؟ یک پروژه هنری، یک کلاس آموزشی یا یک حرکت انساندوستانه؟
کلا در جامعه ما هنرمندان کمی را میبینی که از فضاهای روتین همیشگی مثل جشنوارهها یا گالریها بیرون بزنند و کاری در متن جامعه انجام دهند. نمیگویم آن شکل از هنر بد است. نه! اما امروزه خیلی سنتی بهنظر میرسد. برای مثال ما هنرمند خوب که ایدهاش را با دنیای وب تلفیق کرده باشد یا هنرش را بهصورت یک سیستم کارآفرینانه عرضه کرده باشد، نداریم. کلاس پرنده تلاشی است برای بردن هنر به نهادهای مختلف جامعه. من و تیم کوچکی که پشت کلاس پرنده است دو هدف را همیشه مدنظر قرار دادهایم؛ اول اینکه چطور میتوانیم برای جامعه مفید باشیم و به هنرمان شکلی کاربردی بدهیم. دوم اینکه چطور میتوانیم برای خودمان و هنرمندان و متخصصان دیگر فضاهای کاری جذاب و جدید و چالشبرانگیز به وجود بیاوریم.
تیم کلاس پرنده مجموعهای است از هنرمندها و کارآفرینان و متخصصان. آنها چه برخوردی در مواجهه با چنین پروژهیی داشتند؟
ما تا به حال با مجموعهیی از بااستعدادترین و مسوولترین هنرمندان و متخصصان و مدرسانی که میشناسم، کار کردهایم. خوشبختانه آنها باعث شدند پروژه ما اعتبار بیشتر و غنای بیشتری بیابد. البته این را هم بگویم که در انتخاب آدم درست برای موقعیت درست بسیار جستوجو میکنیم. بیشتر حرفهییهایی که تا به حال با ما کار کردهاند همواره به این اشاره کردهاند که تجربه جدیدی داشتهاند که برایشان خوشایند بوده?. همواره در چیدمان گروه کلاس پرنده خواستهایم که آدمهای مختلفی از حوزههای مختلف در کنار هم کار کنند. چیزی که به شکل معمول در جامعه کاریمان نمیبینیم. مثلا فضای کارآفرینی یا وب و اینترنت را کنار دست عروسکسازها و بازیگران گذاشتهایم و به طرز شگفتانگیزی این ترکیب باعث ایجاد فضایی بینهایت مثبت میشود که روحیه کل تیم را برای هر ریسک یا کار سخت و طولانی آماده میکند.
مخاطب اولیه کلاس پرنده کودکان بودهاند. چرا آنها؟
نمیدانم. انتخابی آگاهانه نبوده. شاید قسمتی از آن بهعلت تجربه من و خانوادهام در تدریس به کودکان باشد. ما برای آینده کاریمان مرزی نمیبینیم. هدف ما آموزش متفاوت است. آموزشی غیرسنتی. برای مثال در پروژه آخرمان روی تیمی کار کردیم که پراکندگی سنیشان از ۱۲ تا ۲۲ سال بود. ما همیشه قصد نداریم فقط برای کودکان کار کنیم.
مخاطبانتان چطور با پروژه برخورد کردند؟
ما از همان شروع پروژه پیغامهای دلگرمکننده بسیاری داشتهایم. برای مثال خانمی ایرانی در اسپانیا با الهام از گروه ما، Ngo یی کوچک تاسیس کرد یا گروهی آلمانی که بسیار اهدافشان با ما نزدیک است ما را یافتند و حالا قرار است کاری مشترک کنیم و خب حالا هم پیغامهای زیادی از طرف هنرمندان و البته مدرسان برای همکاری داریم. اما درباره مخاطبان اصلیمان باید بگویم کار با بچهها و نوجوانانها واقعا دوستداشتنی است. شعارم همیشه این است که بچهها در همهجای دنیا مثل هم هستند و مثلا تو میتوانی یک دوره آموزشی را همین الان برداری و ببری در دورترین نقطه دنیا و با بچههایی که هیچوقت ندیدهیی، آغاز کنی .این قسمتش را واقعا دوست دارم. گذشته از این ویژگی بزرگ کلاس پرنده این است که آموزشهایش را مبتنی بر هویت اقلیمی همان بچهها تنظیم میکند. ما چارچوب آموزشیمان خیلی تغییر نمیکند اما هر بار بر یک موضوع خاص تمرکز میکنیم مثل خشکسالی، ساخت کتابخانه، کار تابستانی و خیلی چیزهای دیگر . ما ذات کارمان بسیار منعطف است و این یکی از چالشهایی است که عاشقش هستیم.
شیوه آموزش در چنین پروژه خلاقی چگونه است؟ در واقع این گروه چطور با بچهها ارتباط برقرار میکند و آموزش میدهد؟
ما پیش از هر چیز یک شیوه و شکل انتخاب میکنیم. مثلا در این روستا سه سال است که باران نیامده و خشکسالی دارد همهچیز را تغییر میدهد و نابود میکند. ما اول یک اتاق فکر تشکیل میدهیم و براساس تحقیقاتی که میکنیم بر کانسپت و شکل یکجور دعای باران مدرن تمرکز میکنیم. چیزی شبیه دعای باران که سرشار از تخیل باشد و در عین آموزش دادن، بچهها را با شکلی از فانتزی هم آشنا کند. بعد این دعای باران مدرن تبدیل میشود به یک «اتاق باران». یعنی اتاقی که در آن همهچیز، رنگ و صدای باران دارد. بعد اجزای اتاق را طراحی میکنیم و بعد برای ساخت هر کدام از آن اجزا یک کارگاه در نظر میگیریم. مرحله بعدی، سفر به مکان مورد نظر است. در آنجا بچهها زیرنظر چند مدرس همه آن سازها و عروسکها و چیزهای دیگر را میسازند و سرانجام اتاق باران با ساختههای دست خود دانشآموزان آماده میشود. این کاری بود که در روستای حاجی آباد در خراسان جنوبی، بهار همین امسال انجام دادیم. البته پروژههای ما همیشه یکشکل نیستند. این را گفتم تا ساختار کارمان را برایت بیشتر باز کنم?.
بچهها چطور با این شیوه متفاوت آموزشی روبهرو شدند؟ با شما همراه شدند؟ بهنظرشان زیادی عجیب و غریب نرسید؟.
گفتم که بچهها در همه جای دنیا مثل هماند. آنها عاشق یادگیری از طریق بازی و سرگرمیاند. در عین حال ما همیشه راههایی را طراحی میکنیم که یخ بچهها را بشکنیم. برای مثال؛ اگر آنها دبستانی باشند پیش از هر چیز تئاتری برایشان اجرا میکنیم با نام پسرک و طبلش. در این تئاتر موزیکال بچهها خودشان هم مشارکت دارند و این باعث میشود از همان اول یک رابطه عالی شکل بگیرد و ما جزیی از جمع و گروه آنها شویم.
چه هیجانانگیز! از واکنشهایشان برایم بگو. این روش آموزشی تاثیر شخصیتری هم روی آنها داشت؟
واکنشهای شخصی خیلی زیبایی در حین پروژهها میبینیم. گاهی برای یک مربی خاص نامههای احساسی مینویسند. او را بهترین عمو یا بهترین خاله خطاب میکنند. گاهی برایمان کاردستیهای هدیه میآورند و نکته غمانگیزش اینجاست که باورشان نمیشود که ما باید برویم. مدام میپرسند کی دوباره بر میگردید؟ آیا هفته بعد هم میآیید؟ برای همین ما داریم روی دورههای طولانیتری مانند همین دوره آخرمان فکر میکنیم. میخواهیم از تلنگر زدن و لذت بخشیدن فراتر برویم.
چنین پروژههای خلاقی از کجا میآید؟ قبل از شما چنین پروژههایی در ایران وجود داشته؟
در دنیا نمونههای زیادی از این پروژهها انجام شده. اما ایران را نمیدانم. من چیزی به این شکل را بهخاطر نمیآورم .اما میتوانم بگویم همیشه یک چیز در ذهن من به عنوان یک مدل به یاد آورده میشود. من و خیلی از همنسلان من، مدیون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستیم . مدیون کتابهای خوبی که به هنرمندان حرفهیی سفارش میداد یا چاپ کتابهای درجه یک کودکان از نویسندگان معتبر جهان. کانون سلیقه مرا شکل داد. هیچ میدانید اسم کلاس پرنده از کجا آمده ؟ این نام محبوبترین رمان کودکی من به قلم نویسنده شهیر جهانی «اریش کستنر» است.
که کانون پرورش فکری ترجمه و منتشر کرده.
دقیقا. ما به چنین بنیادهایی نیاز داریم. بنیادهایی که رابطه میان متخصصان یک جامعه با بخشهای دیگر آن را به وجود بیاورد.
تو این پروژه را اما در استودیوی شخصی خودت بهتنهایی شروع کردی. بنیادی هم بود که حمایتت کند؟
کوچک؛ زیباست. این شعار معروف کارآفرینهاست. هر چیز بزرگی روزی از جای کوچکی آغاز شده. ما هم خیلی آرام و کوچک شروع به کار کردیم. البته هنوز هم خیلی نتوانستهایم مستقر و با ثبات شویم. شرکتهایی نظیر شرکت رنگ سحر یا انتشارات سوره مهر حامی ما بودهاند اما مهمترین حمایتی که تا به حال از ما شده از سوی موسسه مهر گیتی و مدیر مهربان و دلسوزشان خانم گیتینژاد بوده. این موسسه خیریه بر مدرسهسازی و رفع فقر فرهنگی تمرکز دارد و تاکنون حامی و مشوق کلاس پرنده بودهاند.
این پروژهها بهطور کلی از کجا آغاز میشوند؟ همانطور که خودت هم گفتی در ایران چنین پروژههایی با این میزان خلاقیت را کمتر سراغ داریم. این ایدهها را چطور باید به مرحله اجرا در آورد؟
این همان قسمت بسیار سخت ماجراست. من و مدیر اجرایی مان، مجتبی کلارستاقی در طول دو سهسالی که در استودیوی من روی پروژههای متفاوتی مانند این کار کردیم، بیش از هر چیزی به این در بسته خوردهایم که ایدههایمان آنطوری که باید تهیهکننده مناسب نمییابند.
ما تا به حال موفق شدهایم هزینه پروژههایمان را از جاهای مختلفی تامین کنیم اما قسمت بد ماجرا اینجاست که تا به حال حامی پایداری نیافتهایم. بیش از هر چیز آدمهای غیر حرفهیی در مدیریت نهادهای سرمایهگذار من را دلزده میکنند. ما باید از سدهای بسیاری بگذریم و این در حالی است که همه میگویند آه چقدر متفاوت هستید.
در یک جامعه پایدار شما میتوانید برای ایدههای خلاق تان مشتری بیابید اما این جا همهچیز عقبتر از این طرز نگاه است. به هر حال فقط میتوانم بگویم باید جان سختی داشته باشید.
بدون این مشوقها شما از کجا شروع کردید؟
همه از بیرون این پروژه را سرشار از رنگ و تخیل و فانتزی میبینند اما باید بگویم این پروژه واقعبینانهترین پروژه همه عمرم است.
ما آن را خیلی کوچک و بدون توقع شروع کردیم و دو چیز در این راه کمک مان کرد. اول از همه شبکه ارتباطیمان. شبکه ارتباطی استودیوی من با آرتیستها و مربیان مختلف باعث شد ما حمایت آدمهای توانا و خوش فکری مانند علی نعمتی شهاب، امیر مهرانی، علی محمدی، پرستو حقی، هاله مودبیان و خیلیهای دیگر را داشته باشیم. آنها کمک مان کردند تا رشد کنیم و جلو بیاییم. ما سعی کردیم این پروژهها را به عنوان شکلی از روابطعمومی برای نهادها و برندها تعریف کنیم. به تازگی تعریف بحث «مسوولیت اجتماعی» برای بعضی از نهادها و موسسات و برندها به چیزی جدیتر از یک وظیفه اجباری تبدیل شده?.
پروژه جدید کلاس پرنده چیست؟ همینی که حالا در تهران در حال اجراست…
این پروژه از همه پروژههای قبلی ما بلندپروازانهتر بود و خب خیلی خوشحالیم که نتیجه خوبی هم داد. ما با کمک خانم گیتینژاد به دنبال کارگاهی بودیم که بتوانیم با یک دوره آموزشی فشرده کارآموزانمان را برای کسب در آمد بهتر توانمندسازی کنیم.
خوشبختانه با یافتن یک کارگاه کوچک خیاطی در محله خاک سفید که ما و کارمان را درست درک کردند و آموزشهای ما را منطبق بر نیازهای خودشان یافتند پروژه شکل عملی به خود گرفت.
این کارگاه توسط ان جی اوی کوچکی با نام «سلام رحمان» اداره میشود و قصدش این است که زنان و دختران جوان را توانمندتر سازد. ما برای پانزده هنرجو، آموزشهای فشردهیی را در طی ده روز برگزار کردیم که به آنها یاد میداد چگونه باید حرفهییتر و موثرتر کار کنند. در همین حال برای مربیان و مددکاران موسسه نیز کلاسهای روابط عمومی و بازاریابی و مدیریت برگزار کردیم. این نخستین پروژه کلاس پرنده بود که علاوه بر هنر، کارآفرینی و بازاریابی را نیز با آن ترکیب کردیم. خوشبختانه بچههای با انگیزه و با استعداد خاک سفید جوابمان را خوب دادندو ما از نتیجه کارگاه راضی هستیم.
سلام ، با عرض پوزش من اصلا نفهمیدم این کلاس پرنده چی هست ؟ تو مصاحبه ای که گذاشتین همش به حاشه رفته که از کجا اومد و چرا اومد و واسه چی اومد !!!! در حالی که شروعش باید این می بود که اصلا این چی هست که اومده ؟؟؟ صادقانه می گم اون قدر حوصله ام رو سر برد که تا وسطاش خوندم و بعدش بی خیال شدم اصلا